صاحب امتیاز
دکتر ساقی باقری نیا
بنیان‌گذار و مدیر مسئول
جاویدنام ایرج جمشیدی
سردبیر وبسایت
نوید جمشیدی
صاحب امتیاز: دکتر ساقی باقری نیا،    بنیان‌گذار و مدیر مسئول: جاویدنام ایرج جمشیدی،   سردبیر وبسایت: نوید جمشیدی
یکشنبه / ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ / ۱۰:۵۵
کد خبر: 8132
گزارشگر: 213
۴۲۳۹
۰
۲
۱۷
یادداشت/شایان اویسی

چرا خاورمیانه از دهه ۷۰ میلادی نوستالژی دارد؟

چرا خاورمیانه از دهه ۷۰ میلادی نوستالژی دارد؟
اوایل دهه شصت تا اواسط دهه هفتاد قرن گذشته میلادی که برابر است با دهه چهل و پنجاه خورشیدی در خاطر مردم ایران به عنوان یک دوران طلایی؛ خصوصا از حیث رشد اقتصادی، دیپلماسی سازنده و آزادی‌های اجتماعی به جا مانده است و اکثر ایرانیانی که در آن دوره می‌زیسته‌اند از آن دوران نوستالژی داشته و این نوستالژی با وجود تبلیغات وسیعی که علیه آن طی چهار دهه اخیر چه از طرف حکومت و چه جریان‌های سیاسی و محافل دانشگاهی و روشنفکری انجام شده، به نسل فعلی رسیده است.

به گزارش آسیانیوز، اوایل دهه شصت تا اواسط دهه هفتاد قرن گذشته میلادی که برابر است با دهه چهل و پنجاه خورشیدی در خاطر مردم ایران به عنوان یک دوران طلایی خصوصا از حیث رشد اقتصادی، دیپلماسی سازنده و آزادی‌های اجتماعی به جا مانده و اکثر ایرانیانی که در آن دوره می‌زیسته‌اند از آن دوران نوستالژی داشته و این نوستالژی با وجود تبلیغات وسیعی که علیه آن طی چهار دهه اخیر چه از طرف حکومت و چه جریان‌های سیاسی و محافل دانشگاهی و روشنفکری انجام شده به نسل فعلی رسیده است و چون این نوستالژی منجر به موج اجتماعی و تغییرات اساسی در معادلات سیاسی و نظم نیروهای آن در ایران شده بسیاری از محققان را به فکر فروبرده که علت و ریشه آن چه هست!

بسیاری گمان می‌کنند علت آن در عدم اطلاع کافی از تاریخ و یا تبلیغات رسانه‌های جدید است و واقعیتی در آن وجود ندارد و شرایط برخلاف تصور اصلا خوب نبوده و گروهی که در مقابل دسته قبل قرار دارند گمان می‌کنند آن دوران نوستالژیک صرفا حاصل خرد جمعی حاکمان وقت ایران بوده و این نوستالژی مختص ایرانیان است.
آنچه که عموم محققان و منتقدان این نوستالژی توجهی به آن ندارند این است که این نوستالژی صرفا متعلق به ایرانی‌ها نیست! و کسی به این نپرداخته که نوستالژی بیشتر مردم دیگر کشورهای خاورمیانه و حتی کل جهان سوم در حال حاضر هم همان دوره زمانی است!

و به وضعیت سایر ملل مجاور ایران در آن دوره زمانی که نوستالژی ایرانیان است پرداخته نشده و تصور عمومی این است که وضع صرفا ایران در آن دوران خوب بوده‌ و فقط مردم ایران در حسرت آن دوران به سر می‌برند! اما در عراق، عربستان، لیبی و کشورهای بسیاری در امریکای لاتین آن دوران نوستالژی جمعی بسیاری از مردم بوده و گرایش زیادی به آن وجود دارد.

-------------

بیشتر بخوانید

شگرد آمریکایی چیست؟

-----------------------------------------------

فرزندان مقامات آن دوران نیز از محبوبیت زیادی برخوردار هستند و در نظرسنجی‌ها و انتخابات موفقیت‌های بسیاری بدست آورده و در فضای مجازی نیز اقبال زیادی کسب کرده‌اند و مقامات سیاسی هم جهت کسب اعتبار و پایگاه اجتماعی سعی دارند خود را ادامه دهنده همان دوران معرفی کنند. این در حالی است که ده سال قبل در جریان بهار عربی بسیاری از آن حاکمان و یا وابستگان به احزاب حاکم در آن دوران را مردم خاورمیانه از قدرت کنار زدند!

اگر اقتصاد، فرهنگ و دیپلماسی ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی برای دوران ما از جذابیت بالایی برخوردار است نباید صرفا آن را منحصر به مردم ایران و صرفا به خاطر عوامل مربوط به داخل کشور بدانیم بلکه مجموعه‌ای از ملل جهان سوم و خصوصا خاورمیانه و رهبرانشان در آن دوره از تاریخ، با هم به سمتی مشخص حرکت کردند که نسبت به زمان‌های بعدی، از آن دوران به خوبی یاد می‌کنند و نوستالژی دارند.

مجموعه‌ای از عوامل با هم باعث شد تا اقتصاد دنیا در آن دوران مسیر رشد و شکوفایی را پس از دو جنگ جهانی و آغاز رقابتی شدید با عنوان جنگ سرد طی کند و اکثر کشورهای خاورمیانه نیز در همین مسیر رشد و توسعه سریع قرار گرفتند.

آن دوران حاصل ذهنیت مشترک سران خاورمیانه از امر توسعه، بهره‌مندی از شرایط رقابت ابرقدرت‌های درگیر جنگ سرد و رشد سراسری اقتصاد جهانی بعد از دو جنگ جهانی ویرانگر و دیپلماسی سازنده میان کشورهای خاورمیانه بود. هدف از این مقاله نیز اثبات همین ادعاست. نخست باید وضعیت رشد اقتصاد جهان در آن دوران بررسی شود.

《قاره‌ی اروپا، چه در شرق چه در غرب، پس از پایان جنگ جهانی دوم وارد یک دوره‌ی بازسازی شد. به این ترتیب اروپایی‌ها در دهه‌ی ۱۹۵۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ رشد اقتصادی چشمگیری را تجربه کردند. کشورهای سوسیالیستی از این حیث از کشورهای غربی جلو افتاد. برخی از این کشورها، از قبیل چکسلواکی و آلمان شرقی، عملکرد خیلی خوبی داشتند》
(انقلاب‌های ۱۹۸۹؛ سقوط امپراتوری شوروی در اروپا/ویکتور شبشتین/ص۴۱)

 

------------

بیشتر بخوانید

جریان‌های اصلی اپوزیسیون پادشاهی خواه
-----------------------------------

جهان پس از دو جنگ جهانی با سرعت زیادی به سمت بازسازی ویرانی‌های بزرگ پس از جنگ حرکت کرد. اشتغال و رشد اقتصادی این دوران با سرعت شدیدی پیش رفت و هر دو بلوک قدرت از توسعه و رشد اقتصادی بزرگ و خوبی برخوردار شدند که توانستند با هدف جذب کشورهای حاشیه خود و بلوک سازی با آن‌ها و ارائه وام و کمک‌های متعدد و قراردادهای گوناگون این رشد و توسعه اقتصادی را به خاورمیانه بیاورند.

رهبران خاورمیانه در این دوران نیز عمده هدفشان رشد و توسعه اقتصادی و فرهنگی بود و قدرت را نه صرفا در وسعت قلمرو و شمار حامیان متعصب ایدئولوژی‌های بومی و رزمنده آماده جنگ، بلکه در توسعه، رشد و مدرن سازی ملتشان شناخته و آن را مقدمه دست یابی به دومی یعنی قدرت بین‌المللی می‌دانستند. در این دوران روابط کشورهای جهان سوم و خصوصا خاورمیانه با دو بلوک درگیر در جنگ سرد اعم از قراردادهای نظامی و تجاری تا فرستادن دانشجو برای تحصیل و کار وسعت پیدا کرد.

ابتدا لازم است که گفته شود رشد اقتصادی و توسعه ایران در آن زمان جزو مواردی بود که در دنیا بسیار مورد توجه قرار گرفت. یعنی در فاصله کوتاهی طی اواخر دهه ۳۰ تا اواسط دهه ۵۰ خورشیدی ایران بطور کامل تغییر کرده‌بود. این دوران و کمی قبل از آن همراه بود با قراردادهای نظامی و امنیتی و در کنار آن وام‌ها و کمک‌های متعدد دو بلوک جنگ سرد به کشورهای خاورمیانه و خصوصا ایران جهت جذب آن‌ها به سمت خود و این باعث شد که کشورهای خاورمیانه بتوانند از این فرصت برای نوسازی و توسعه خود استفاده کنند.

《آمریکا در اواخر دهه ۱۹۵۰ چند پیمان دوجانبه جدید با ایران منعقد کرد. درباره فعالیت مستشاران و کارشناسان نظامی و سیاسی امریکایی در ارتش، پلیس و ژاندارمری ایران موافقتنامه‌های جدیدی منعقد و موافقتنامه‌های قبلی تمدید شد. عملکرد پیمان بغداد با عقد پیمان‌های نظامی دوجانبه به طور محسوسی تشدید شد. امریکا رهبری و هدایت پیمان را به دست گرفت و انگلیس اهمیتی درجه دوم یابت.

ایالات متحد مانند گذشته به ایران و دیگر کشورهای عضو سنتو کمک‌های مالی و نظامی اختصاص می‌داد. در مه ۱۹۵۹ بانک جهانی ترمیم و توسعه وامی به مبلغ هفتادودو میلیون دلار به منظور احداث و مرمت جاده‌ها و سازمان برنامه و بودجه ایران تعطا کرد. در اوایل ۱۹۵۹ امریکا به همان سازمان ۴۷ میلیون و ۵۰۰ هزار دلار وام اختصاص داد که عمدتا برای احداث ایستگاه‌های ارتباطی، بندر و فرودگاه در نظر گرفته‌شده‌بود. این وام‌ در چارچوب طرح امنیت جمعی اختصاص داده شد. در ۱۹۵۹ کمک‌های اقتصادی امریکا به ایران به ۴۶ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار و کمک‌های نظامی به ۹۹ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار رسید. این کمک‌ها در ۱۹۶۰ به ترتیب به ۴۲ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار و ۴۵ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار رسید. در اکتبر ۱۹۵۹ موافقتنامه‌ای جهت تخصیص وام جدید بیست‌وپنج میلیون دلاری به ایران برای ساخت جاده امضا شد》
(روابط ایران و امریکا/گوهر اسکندریان/ص۲۲۶و۲۲۷)

ایران با این کمک‌های خارجی به همراه دیپلماسی استفاده از فرصت جنگ سرد توانست با سرعتی زیاد مسیر رشد و توسعه را طی کند. از طرفی هم سعی داشت تعاملی سازنده و همزمان با هر دو بلوک قدرت داشته‌باشد و این فرصتی بود که جنگ سرد در اختیار ایران و بقیه کشورهای جهان سوم و خصوصا خاورمیانه قرار داده‌ بود.

《طی دورانی که از سال ۱۹۶۵ آغاز شد، شاه در زمینه سیاست خارجی کمی از غرب فاصله گرفت و تا حدودی به سمت همسایه پر قدرت شمالی ایران نزدیک شد. وی بر اساس آنچه که سیاست مستقل ملی می‌نامید چند توافق نامه بازرگانی و فرهنگی با کشور شوروی به امضا رساند و ضمن آن نیز به روس‌ها قول داد که به هیچ کشور خارجی اجازه تاسیس پایگاه نظامی در ایران ندهد. شاه و رهبران شوروی در سخنان خود همواره روابط بین دو کشور را به عنوان بهترین نمونه روابط همسایگی مثال می‌زدند. بعد هم که در سال ۱۹۶۶ قرارداد تاسیس کارخانه ذوب آهن در اصفهان بین ایران و شوروی بسته شد شخصا شاهد بودم که شاه از دست زدن به چنین اقدامی خیلی ابراز خوشنودی می‌کرد. انتصاب برادرم به نخست‌وزیری توانسته‌بود حرکات گروه‌های سیاسی را در مملکت متوقف کند، رشد اقتصادی را به رقمی بین ۹ و ۱۲ درصد برساند و درآمد سرانه را به آهستگی ولی با وضعی اطمینان بخش افزایش دهد...

سال ۱۹۷۷ شاه در موقعیتی تصمیم به برکناری برادرم گرفت که بعد از حدود ۱۲ سال نخست‌وزیری او بیش از ۶۵ درصد مردم صاحب خانه بودند درآمد سرانه از سالی ۳۰۰ دلار در سال ۱۹۶۵ به سالی ۲۲۰۰ دلار رسیده‌بود آمار بیسوادان از ۸۵ درصد به ۵۵ درصد کاهش یافته‌بود و درآمد ناخالص ملی که در سال‌های دهه ۱۹۵۰ حدود ۹۰ درصدش کاهش یافته‌بود و درآمد ناخالص ملی که در سال‌های دهه ۱۹۵۰ حدود ۹۰ درصدش فروش نفت تامین میکرد، فقط تا ۳۵ درصد به نفت متکی شده‌بود》
(سقوط شاه/فریدون هویدا/ص۶۹و۷۰)

نتیجه کار آن شد که نوستالژی از آن دوران برای مردم ایجاد گردید که اکنون به نسل فعلی نیز رسیده است. آمارها و ارقامی که در اواسط دهه ۵۰ خورشیدی از سوی مقامات منتشر شد گوشه‌ای از این دوران را نشان می‌دهد.

《در شهریور ۱۳۵۴ در کنفرانسی که به خرج دولت ایران و به همت موسسه آسپن تشکیل شد، هویدا و برخی از صاحبان صنایع، بانکداران، تکنوکرات‌ها، سیاستمداران و محققان علوم اجتماعی ایران کوشیدند از یک‌سو دستاوردهای اقتصادی ایران را در دهه آخر در چشم‌اندازی تاریخی بسنجند و بنمایانند...این‌بار هویدا به زبان یک معمار اجتماعی خوش‌بین سخن می‌گفت...آن‌گاه از رشد سرانه تولید ناخالص ملی سخن گفت که در سال ۱۳۴۲ صد دلار بود و قرار بود در سال ۱۳۵۶ تا ۲۰۶۹ دلار برود. به افزایش تعداد مراکز آموزش عالی اشاره کرد. می‌گفت ایران در سال ۱۳۵۲ تنها ده دانشکده داشت حال آن‌که این رقم در سال ۱۳۵۵ به ۱۸۴ رسیده‌بود. به تعداد دانشجویان اشاره کرد و می‌گفت: در حال حاضر بیش از چهار صد هزار دانشجوی ایرانی در اروپا و امریکا و دیگر نقاط جهان مشغول تحصیل‌اند. دیگر شرکت‌کنندگان ایرانی کنفرانس از تحولات و پیشرفت‌های ایران در عرصه صنعت و کشاورزی سخن راندند. یکی یادآور شد که آهنگ رشد بخش صنعت از پنج درصد در پاییز سال ۱۳۴۲ به بیش از بیست درصد در سال ۱۳۵۳ افزایش پیدا کرده‌است. صنایع اتوموبیل سازی را به عنوان یکی از نمونه‌های موفقیت‌آمیز سیاست تقویت صنایع بومی مورد بحث قرار دادند. یکی دیگر از سخنرانان به دستاوردهای عظیم زنان در عرصه آموزش و پرورش اشاره کرد. می‌گفت در سال ۱۳۲۶ در ایران تنها ۷۸۴۰ دختر دانش‌آموز بود حال آن‌که این رقم در سال ۱۳۵۳ به ۳۳۷۷۵۷ رسیده است.》
(معمای هویدا/عباس میلانی/ص۳۵۴)

اما از همه مهم‌تر دیپلماسی بین همسایگان در خاورمیانه بود. با وجود آنکه بسیاری از این کشورها تازه تاسیس بودند و تضاد شدید منافع داشتند توانستند در دهه هفتاد صلح‌های بسیاری را بین خود برقرار کنند. هرچند بسیاری از این صلح‌ها با برقراری کمربند سبز در دهه ۸۰ دوامی نداشت.

《همان قدر که شاه در ۱۹۷۲(۱۳۵۱) در آغازیدن کمک به کردهای عراق ثابت قدم و مصمم بود، در سال ۱۹۷۵(۱۳۵۴) هم همه از جمله متحدان امریکایی و اسرائیلی خود را با تصمیم ناگهانی در امضای قرارداد صلح با عراق حیرت‌زده و حتی عصبانی کرد. در واقع تنها اندکی قبل از امضای قرارداد ۱۹۷۵ شاه و صدام در الجزایر، شاه امریکا را رسما از تصمیم خود مطلع کرد. بنابر روایت سفارت امریکا، شاه حداقل به پنج علت مختلف به امضای قرارداد صلح با عراق راغب بود. از یک طرف عراق در زمینه تعیین مرز در شط العرب از طریق نظام تالوگ عقب‌نشینی کرد و نظر ایران و شاه به کرسی نشست. افزون بر این شاه به این نتیجه رسید که بدون کمک مستقیم ارتش ایران، پیشمرگ‌های کردستان عراق مغلوب ارتش رژیم بعث خواهندشد. دیگر اینکه ادامه تنش با عراق ممکن بود نقش رهبری شاه و ایران در اوپک را به خطر بیندازد. مسائل داخلی ایران و ارزیابی دولت ایران از تغییرات قریب‌الوقوع در خاورمیانه همه دست بدست هم داد و شاه را به امضای قرارداد غیرمترقبه ۱۹۷۵ واداشت. بنا بر روایت سازمان سیا، قرارداد ۱۹۷۵ میان شاه و صدام افزون بر متن منتشر شده‌اش موارد الحاقی محرمانه‌ای هم داشت. از جمله اینکه ایران تعهد می‌کرد که نه تنها کمکبه کردها را یکسر متوقف کند، بلکه مرزهای کشور را هم بر پیشمرگ‌های کرد عراق ببندد.》
(نگاهی به شاه/عباس میلانی/ص۴۴۹و۴۵۰)

این آمارها و این روند منحصر به ایران نبود و خصوصا کشورهای نفتی و حتی غیر نفتی مجاور ایران هم در این مسیر حرکت کرده بودند و مسیر آن‌ها دقیقا مشابه ایران بود که شامل ذهنیتی مشابه از توسعه در بین سران و مقامات سیاسی خاورمیانه، استفاده از فضای جنگ سرد برای بستن قرارداد نظامی و امنیتی با هر دو بلوک قدرت و دریافت وام و کمک‌های اقتصادی و تجهیزاتی از هر دو طرف جنگ سرد و پیمان‌نامه‌هایی در جهت حفظ صلح در خاورمیانه بین کشورهای همسایه و ورود به دوران اوج‌گیری بهای نفت می‌شد. درباره اصلاحات ارضی و حقوق زنان نیز در دوره پهلوی دوم نیاز به گفتن مطلبی نیست زیرا انقلاب سفید و تحولات پس از آن گویای همه چیز است. اما باید گفت هیچکدام از همه آنچه گفته شد مختص ایران نبوده‌است.

بهتر است ابتدا به سراغ همسایه غربی ایران یعنی عراق برویم. این کشور نیز دقیقا سرنوشتی مشابه مابقی کشورهای نفتی خاورمیانه در دهه شصت میلادی به بعد داشته‌است. خصوصا که مدام در میانه رقابت شوروی و غرب با انواع کودتاها و تلاش قدرت‌ها جهت حمایت‌ از دولت‌های مختلف و تازه تاسیس مواجه بود. برای توسعه و رشد عراق در دهه هفتاد صدام حتی حین بازجویی هم به آن دهه که معاون رئیس جمهور حسن البکر بود به اقداماتش افتخار می‌کرد و اکنون نیز نوستالژی عراق است.

《وقتی درباره‌ی پر افتخارترین دستاوردهای او پرسیدم صدام گفت: ساختن عراق...از کشوری که مردمش پا برهنه بودند، بی‌سوادی ۷۳ درصد بود، درآمدها پایین بود، تا جایی توسعه یافته شدیم که آمریکا ما را تهدید دانست. همه جا مدرسه است، بیمارستان است و درآمد شخصی پیش از جنگ با ایران خیلی بالا بود. پیش از سال ۱۹۹۱ برق به هر روستایی رفته‌بود و جاده‌های زیادی ساخته‌شد》
(بازجویی از صدام/جان نیکسون/ص۱۶۴)

اما داستان عراق اواخر دهه شصت و خصوصا هفتاد گویای تمام آن چیزی است که ما قصد گفتنش درباره خاورمیانه داشته‌ایم. شاید اگر صدام هم پیش از دهه هشتاد از قدرت حذف می‌شد نوستالژی او از نوستالژی دهه هفتاد ایران و عربستان[که در ادامه به آن خواهیم پرداخت] هم قوی‌تر و او از ملک فیصل و محمدرضا شاه محبوب‌تر بود. ابتدا همانند ایران زمان شاه لازم است به نوع دیپلماسی عراق و دریافت وام و کمک آن از قدرت‌ها پرداخته شود. بر اساس رقابت‌های بین‌المللی برخلاف ایران منافع عراق حاکمان آن را وادار می‌کرد تا به سمت شرق مایل باشند هرچند در ادامه کار همانند ایران با طرف دیگر جنگ سرد هم روابط وسیعی داشتند.

《برای مدتی توجه حزب بعث جلب شده‌بود به تشکیل ائتلاف با یک قدرت غیر امپریالیستی و محتمل‌ترین نامزد برای چنین ائتلافی اتحاد شوروی بود. بعثی‌ها واقعا بر این باور بودند که اتحاد شوروی فاقد جاه‌طلبی‌های امپریالیستی است. گرچه صدام و رئیس جمهور البکر کمونیست‌ستیز بودند اما متوجه شدند که ائتلاف با مسکو به آن‌ها قدرت لازم را برای ایستادگی در برابر فشار احتمالی واشنگتن بر بغداد می‌دهد...صدام مجبور شد امتیازات ناخوشایند بسیاری به روس‌ها بدهد. پیمان دوجانبه به شوروی امکان دسترسی به پایگاه‌های هوایی عراق را می‌داد و دسترسی آن‌ها را به این پایگاه‌ها تضمین می‌کرد. مقامات شوروی هم متقابلا موافقت کردند هزاران افسر عراقی را در آکادمی‌های نظامی شوروی تعلیم دهند. در پیمان همچنین صحبت از هماهنگی سیاست خارجی شوروی و سیاست خارجی عراق شده‌بود. این شیوه مودبانه‌ای بود برای گفتن این حرف‌ که بعثی‌ها در خصوص موضوع‌هایی مثل رای دادن عراق در سازمان ملل متحد باید از مسکو دستور بگیرند》
(صدام از ظهور تا سقوطش/کان کاگلین/ص۱۸۵و۱۸۶)

همانند ایران این مسیر منتهی شد به دوران انفجار بها نفت در دهه هفتاد و این دوران دیگر نیازی به وام از کشورهای خارجی نبود. از طرفی نیز صدام با وجود رویکرد به شرق انواع قراردادها را با کشورهای اروپایی بسته بود.

《در سال ۱۹۷۳ در پی جنگ یوم کیپور موقعی که اوپک بهای نفت خام‌ را چهار برابر کرد عاقبت حاکمان عراقی فرصتی را به دست آوردند که از مدت‌ها قبل انتظارش را می‌کشیدند...درآمدهای نفتی عراق در ۱۹۸۰ حدود بیست و شش میلیارد دلار بود در حالی که در سال نخست حکومت بعثی کل درآمد کشور فقط ۴۷۶ میلیون دلار بود. این افزایش نجومی درآمدهای دولت کاملا به دلیل ملی شدن صنعت نفت بود و معمار آن شخص صدام. در ۱۹۶۸ حدود بیست‌ودو درصد از کل درآمدهای کشور از محل فروش نفت خام بود؛ این عدد تا ۱۹۸۰ به حدود پنجاه درصد افزایش یافت.

این افزایش درآمد به دولت اجازه داد بودجه لازم برای اجرای پروژه‌های ساختمانی و عمرانی عظیمش را تامین کند. این‌ها برنامه‌هایی بود که حکومت‌های قبلی عراق نیز قولش را داده بودند اما به دلیل بی‌پولی هرگز موفق به اجرای آن‌ها نشده‌بودند...صدام برای توسعه صنعت نفت عراق قراردادهایی با اتحاد شوروی امضا کرد. همچنین قراردادهایی با فرانسه برای احداث مجتمع‌های عظیم صنعتی امضا کرد. فرانسوی‌ها متعهد شدند کارخانه‌های مورد نظر صدام را با تجهیزات کامل، از ماشین‌آلات تا قلم و خودکار روی میز مدبر کارخانه، تحویل بدهند. صدام با برزیلی‌ها وارد مذاکراتی شد تا احداث راه‌آهن عراق را به آن‌ها بسپارد. او همچنین با بلژیکی‌ها برای احداث مجتمع فسفات و با یوگسلاوی‌ها، بلغاری‌ها، آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها برای دریافت نیروی کار ماهر، متخصصان و تکنولوژی پیشرفته قراردادهایی امضا کرد. صدام در کنار احداث مدارس و بیمارستان‌ها شبکه‌ی رادیویی و تلویزیونی قدرتمندی ساخت تا تبلیغات بعثیستی را در سراسر جهان عرب پخش کند. او شبکه برق فشار قوی عراق را گسترش داد تا دورافتاده‌ترین نقاط کشور به نیروی برق دسترسی پیدا کنند. همه این‌ فعالیت‌ها منجر به این شد که ناظران خارجی به عراق به عنوان یکی از موفق‌ترین کشورهای جهان سوم توجه کنند》
(صدام از ظهور تا سقوطش/کان کاگلین/ص۱۹۵و۱۹۶)

در کنار ذهنیت توسعه‌محور حزب بعث و صدام، درآمدهای نفتی دهه هفتاد بسیار توانست صدام را در اجرای نقشه‌های بلندپروازانه‌اش کمک کند.

《کشور هنوز به شدت وابسته به درآمدهای نفتی بود و صدام هم درگیر تلاش‌های حزب بعث برای متنوع‌سازی اقتصاد و خودکفاتر کردن کشور. از ۱۹۷۵ به بعد بودجه‌های سالیانه کشور متمرکز بر توسعه صنایع مادر از قبیل کارخانه‌های پتروشیمی و دیگر صنایع سنگین شد. دفتر صدام از نزدیک درگیر یک سرمایه‌گذاری چهل‌وپنج میلیارد دلاری برای احداث کارخانه‌های کود شیمیایی، داروسازی و تولید فولاد در الزبیر و یک مجتمع عظیم پتروشیمی در بصره شد. صدام با احداث شبکه سراسری خطوط انتقال نفت که نفت خام عراق را از بصره به پایانه‌های نفتی در سوریه و ترکیه می‌رساند اعتبار ویژه‌ای نزد مردم عراق کسب کرد. دهکده‌های دورافتاده در چارچوب برنامه‌ای که دولت برای توسعه کشور در دستور کار قرار داده‌بود به شبکه سراسری برق فشار قوی متصل شدند.》
(صدام از ظهور تا سقوطش/ص۲۰۰)

تمام آنچه که در ایران دهه شصت و هفتاد اتفاق افتاد جزئی از یک جریان کلی در سراسر خاورمیانه بود. خاورمیانه در این دوره همگام با هم در یک مسیر مشخص حرکت کرد. از جمله آن حقوق زنان، سواد آموزی و اصلاحات ارضی بود که در عراق هم به اجرا درآمد زیرا سران خاورمیانه با ذهنیتی واحد از توسعه حرکت می‌کردند.

《اصلاحات ارضی از اولویت‌های رژیم بعثی بود. حزب بعث برنامه‌ای برای توزیع مجدد و گسترده‌ی زمین‌های کشاورزی طراحی کرده‌بود که بر اساس آن مالکیت خصوصی زمین‌های بزرگ لغو و سپس شبکه‌ای از مزارع کوچک و خودکفا که مستلزم مشارکت در تعاونی‌های محلی بودند ایجاد می‌شد...خصوصیت برابری‌طلبانه رژیم در بخش آموزشی کشور بازتاب روشنی یافت. این موضوعی بود که صدام از صمیم قلب به آن علاقه داشت.

تعداد ثبت‌نام‌کنندگان موسسه‌های آموزشی در همه سطوح طی دهه ۱۹۷۰ دو برابر شد. دلمشغولی شخصی صدام سوادآموزی به بزرگسالان و رفع بی‌سوادی بود. برای نمونه در سال ۱۹۷۷ وقتی صدام از عدم موفقیت برنامه‌های پیشنهادی جورواجورش برای امحای بی‌سوادی سرخورده شد، روزی را به عنوان روز دانش اعلام کرد تا از این طریق بتواند عراقی‌های بی‌سواد را در سراسر کشور متقاعد به شرکت در کلاس‌های سوادآموزی مخصوص بزرگسالان کند.

صدام برای اطمینان از ثبت‌نام همه بزرگسالان بی‌سواد تهدید کرد که اگر فرد بی‌سوادی از شرکت در کلاس‌های سوادآموزی امتناع کند به زندان خواهد افتاد. این برنامه با چنان موفقیتی روبرو شد که یونسکو جایزه کروپسکایای خود را برای مبارزه فراگیر علیه بی‌سوادی به صدام حسین داد》
(صدام از ظهور تا سقوطش/ص۱۹۹و۲۰۰)

این دوران البته بیشتر از همه به نفع زنان شد و توانستند بیشترین بهره را از این اصلاحات به دست بیاورند و حقوقی را بدست آورند که هیچگاه زنان خاورمیانه آن را نداشتند.

《بعثی‌ها همسو با سیاست آزادسازی اجتماعی، آزادی زنان را در دستور کار خود قرار دادند. قوانین تازه‌ای وضع شد که بر اساس آن‌ها دستمزد زنان باید برابر دستمزد مردان می‌شد و هرگونه تبعیض جنسیتی در استخدام کارکنان یا در هر زمینه‌ی شغلی دیگری ممنوع و ارتکاب آن جرم بود. قوانین مربوط به خانواده مرسوم به قوانین مرتبط شخصی از نوع از نو تدوین و وضع شد. بر اساس قوانین جدید چندهمسری مشکل‌تر شد و زنان اجازه یافتند خودشان شوهرانشان را انتخاب کنند و نه خانواده‌هایشان زنان همچنین از حق طلاق برخوردار شدند》
(صدام، از ظهور تا سقوطش/کالین کاگلین/ص۲۰۰)

هرچند داعش ساختاری بعثی دارد و از بقایای ارتش بعث و استخبارات صدام ایجاد شده و ایزدی‌ها جزو قربانیان اصلی این گروه بنیادگرا بودند اما باز هم کردهای ایزدی نمی‌توانند نقش صدام در توسعه مناطق روستایی خود را انکار کنند.

《سابقه خانوادگی ساده‌ای داشتم. اجدادم کشاورزان خرد بودند و هرگز هیچ نوع آموزش رسمی‌ای دریافت نکرده‌بودند زیرا ما با پایین‌ترین سه کاست ایزدی‌ها تعلق داشتیم. میان نسل بزرگ‌تر کسی حتی اجازه یادگیری خواندن و نوشتن هم نداشت...این مسئله وقتی تغییر کرد که در سال ۱۹۷۰ صدام حسین تحصیل را اجباری کرد》
(دختری که از زندان داعش گریخت/فریده خلف/ص۳۰)

این اصلاحات در امور زنان در عربستان که جزو محدودترین کشورهای خاورمیانه و حتی سراسر جهان اسلام بود نیز در آن دوران به اجرا درآمد. ملک فیصل نیز همین سیاست‌ها را البته نه به میزان ایران و عراق دنبال کرد.

《 آرام آرام نقش زنان در حال تغییر است و در درجه اول علت آن رشد تحصیلات است. از دهه ۱۹۷۰ تحصیلات دبیرستان و دانشگاهی هر چند در کلاس‌هایی با تفکیک جنسیتی برای زنان میسر بوده‌است. هرچه زنان تحصیل ‌کرده‌ تر می‌شوند ( اکنون ۶۰ درصد از فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی زنان هستند)، بر حضور و تاثیر بیشتر در ازدواج و زندگی هم پا فشاری می‌کنند. برخی حتی دوست دارند کار کنند. آن‌ها فرصت‌های بیشتری برای فرزندانشان می‌خواهند و حاضرند کار کنند تا به فراهم شدن این فرصت‌ها کمک کنند. آن‌ها از مردانی که ازشان سوء ‌استفاده می‌کنند، درخواست طلاق می‌کنند. اکنون از هر سه ازدواج، یکی به طلاق ختم می‌شود》
(هزارتوی سعودی/الیوت هاوس/ص۱۲۱)

ملک فیصل پادشاه وقت عربستان در این دوران نیز اصلاحات بسیاری انجام داد که مشابه مابقی کشورهای خاورمیانه در این دوران بوده است و با واکنش بسیاری هم اقداماتش مواجه شد.

《پذیرش مظاهر فناوری در زندگی روزمره، برخلاف عادت تاریخی روحانیون وهابی بود، چون در هر دوره‌ای با هر گونه نوآوری به این عنوان که تهدیدی برای اسلام است مخالفت می‌کردند. در طول تاریخ عربستان، روحانیون همه ‌چیز را ممنوع کرده‌ بودند: تلگراف، رادیو، دوربین، سینما، فوتبال، آموزش دختران و تلویزیون که ورود آن به کشور در دهه ۱۹۶۰ باعث هیاهوی بسیاری شده‌ بود》
(محمدبن‌سلمان/بن‌هوبارد/ص۷۷)

فرستادن دانشجو به خارج نیز در عربستان هم رایج شد و البته همانند مابقی کشورها در این دوران این فرستادن دانشجو در دهه ۸۰ متوقف شد.

《سعودی‌ها در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برای تحصیلات دانشگاهی به ایالات متحده می‌آمدند اما در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ دولت با اعمال فشار محافظه‌کاران مذهبی، پرداخت کمک هزینه برای تحصیل در خارج را متوقف کرد و تعداد سعودی‌هایی را که در خارج از کشور تحصیل می‌کردند کاهش داد.》
(هزارتوی سعودی/ص۲۲۰)

از همه مهمتر آنکه عربستان نیز همانند ایران و عراق دیپلماسی متناسب جنگ سرد داشت و توانست ازین فرصت به بهترین شکل استفاده کند. در سال ۱۹۵۱ توافق‌نامه کمک متقابل دفاعی به اجرا درآمد که به موجب آن تجارت سلاح ایالات متحده به عربستان سعودی همراه با یک مأموریت آموزش نظامی در سرزمین سعودی انجام می‌شد اما در اکتبر ۱۹۵۵، ملک سعود با رئیس‌جمهور مصر، جمال عبدالناصر، به استراتژی طرفدار شوروی پیوست!

ملک سعود نیروهای آمریکایی را بیرون و نیروهای مصری را جایگزین آنها کرد و این کار باعث ایجاد درگیری جدید و بزرگی در روابط عربستان و امریکا شد. اما در سال ۱۹۵۶، در جریان بحران سوئز، ملک سعود دوباره شروع به همکاری با ایالات متحده پس از مخالفت آیزنهاور با اسرائیل، انگلیس و فرانسه برای تصرف کانال کرد. همه این‌ها یعنی همان دیپلماسی و رفتار شاه و صدام در قبال دو ابرقدرت را پادشاهان سعودی نیز دنبال می‌کردند.

دیپلماسی که در میان جنگ سرد منجر به فرصتی شد تا حداکثر استفاده را جهت نوسازی و تجهیز خود با کمک هر دو ابرقدرت کسب کنند. سعودی‌ها هم با وجود درآمد نفتی و قراردادهای آن بسیار نیازمند کمک خارجی و وام بودند و شرایطی مشابه ایران در دهه ۵۰ خورشیدی داشتند

《مشاوران امریکایی به ملک سعود گفتند که تا زمانی که او به امور مالی کشورش سروسامان ندهد نباید انتظار داشته‌باشد هیچ کشوری به عربستان وام بدهد. سراسر سال ۱۹۵۴ یعنی اولین سال حکمرانی سعود هزینه‌های دربار سرسام‌آور بود. سفارت امریکا در جده که از این موضوع به وحشت افتاده بود در گزارشی عنوان کرد:

شاه که به امراه ملازمان پرشمارش برای گردش به کشورهای همسایه سفر کرده‌بود در طی ماه‌های فصل بهار هزینه بالایی بر دوش خزانه کشور گذاشت. در حالی که گزارش‌های مربوط به ولخرجی‌ها و گشاده‌دستی‌های فراوان شاه سانسور می‌شود و به کشور نمی‌رسد، پرداخت حقوق کارمندان دولت به علت کمبود بودجه به تعویق افتاده است و به بدهی‌های دولت به تجار نیز توجهی نمی‌شود ساخت قصر دیگری آغاز شده‌است و هزینه‌های مربوط به ساخت این قصر بسیار گزاف است.》
(بن‌لادن‌ها/استیو کل/ص۱۰۰)

و مشابه ایران و عراق و بقیه کشورهای نفتی خاورمیانه سعودی‌ها نیز با استفاده از شرایط و فرصت‌های جنگ سرد در کنار انفجار بهای نفت در دهه ۷۰ توانستند به ثبات مالی و توسعه و رشد سریع دست یابند.

《اوایل سال ۱۹۷۴ بهای نفت خام عربستان سعودی شش برابر شد و همچنان به سیر صعودی خود ادامه داد. تولید نفت خام عربستان بین سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ چهار برابر شد. در سال ۱۹۷۳ سود فروش نفت عربستان رقمی بالغ بر سال ۴/۳ میلیارد دلار بود و این سود هر ساله با سرعتی شدید افزایش می‌یافت به طوری که اوج این رقم در سال ۱۹۸۱ به مبلغ ۱۰۲ میلیارد دلار رسید. این چشمه جوشان پول نقد رونق دیگری در بخش ساختمان سازی به وجود آورد. همچنین بازار واردات کالاهای لوکس نیز چنان دچار رونق شد که بنادر جده دچار خفگی شدند. کشتی‌ها گاهی تا چند هفته مجبور می‌شدند در بندر بمانند تا نوبتشان بشود و بار خالی کنند یا بارگیری کنند. سالن هتل‌ها پر از تجاری بود که نمی‌توانستند یک اتاق خالی پیدا کنند. در جده شعبه جدیدی از فروشگاه زنجیره‌ای امریکایی افتتاح و قفسه‌های آن پر از ژله و مارک جل و سوپ‌های کمپبل شد.》
(بن‌لادن‌ها/استیو کل/ص۲۳۰و۲۳۱)

دقیقا همان طور که بسیاری از ايرانیان نوستالژی رشد اقتصادی دهه هفتاد میلادی را دارند؛ جالب است که بدانیم مردم عربستان هم این نوستالژی اقتصادی را داشته و در عربستان احترام خاصی برای ملک فیصل و ملک خالد کماکان به خاطر آن دوران قائل هستند.

《برخلاف والدین و پدربزرگان و مادربزرگانشان که اصولا به خاطر بهبود استاندارد زندگی در زمان رونق نفتی دهه‌ی ۱۹۷۰ قدردان آل‌سعود هستند، جوانان سعودی متولد دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ ذهنیتی از عربستان محروم قبل از رونق نفتی ندارند و در نتیجه هیچ‌گونه حس قدردانی از خود بروز نمی‌دهند.》
(هزارتوی سعودی/الیوت هاوس/ص۱۷۱)

مرشد اصلی و جریان‌ساز جهان عرب در جنگ سرد یعنی جمال عبدالناصر نیز رویه‌ای به همین شکل داشت. هرچند در دوران او مصر کمی رادیکال بود و سپس در دوران سادات این کشور مسیری مشابه بقیه کشورهای خاورمیانه را پیمود. اساس کار او نیز پیمان‌های نظامی سپس تجاری و اقتصادی با طرفین جنگ سرد جهت حرکت به سمت رشد و توسعه بود. سپس به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی هم اقدام کرد.

《در دوره حکومت جمال عبدالناصر بود که روابط مصر و شوروی به بیشترین میزان بهبود یافت. یک نمونه مناسب آن دوران، برقی است که از انرژی حاصل از سد آسوان در اختیار مصری‌ها قرار می‌گیرد. این سد با مشارکت فعال شوروی ساخته شد...مسئله بیشتر کردن سهم طبقه زحمتکش به ویژه کشاورزان که ۷۵ درصد جمعیت را تشکیل می‌دادند مطرح شد و هدف از اصلاحات ارضی سال ۱۹۵۲ نیز دقیقا همین بود. مصر نخستین کشور خاورمیانه و آفریقا بود که چنین اصلاحاتی را ارائه داد و هیچکس از جمله خود ناصر انتظار نداشت این اصلاحات اساس نظام اجتماعی قدیم را کاملا نابود کند. ناصر به آهستگی اما با اطمینان ملاحظه کرد که توسعه اقتصادی موفقیت‌آمیز کشور بدون حل مسائل اقتصادی و اجتماعی آن ناممکن است.》
(خاطرات آندری گرومیکو/ص۳۹۶و۳۹۷)

جهت فهم آنکه ابرقدرت‌ها در میانه جنگ سرد چه نوع دیپلماسی داشتند تا بتوانند مانع از جذب متحدان جهان سوم خود به بلوک رقیب شوند مطلب زیر گویای همه چیز است. همین باعث شد تا این کشورهای جهان سوم و خاورمیانه بتوانند از فرصت ایجاد شده برای بهبود خود نهایت استفاده را ببرند.

《در ۵ ژانویه ۱۹۵۷ قبل از شروع دور دوم ریاست جمهوری آیزنهاور او پیامی به کنگره مبنی بر افزایش اختیاراتش برای مقابله با خطر جهانی کمونیست در خاورمیانه ارسال کرد. او گفت: کمونیسم بین‌المللی با پوشش اهداف واقعی خود، تحت شعارهایی مانند کمک‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی برای آینده بهتر تلاش دارد سلطه خود را گسترش دهد. اما بایستی در درجه اول تلاش شود همه ملت‌های آزاد که تحت تاثیر تبلیغات کمونیستی شوروی قرار گرفته‌اند ورای این پوشش ظاهری را ببینند. در این راستا یکی از بزرگ‌ترین کمک‌های پیشنهادی برای مقابله با کمونیسم البته به مصر ارائه شد و هدف این بود که ناصر را نسبت به خواست شوروی‌ها دلسرد و بی‌توجه نماید، چرا که او خطری برای منافع امریکا تبدیل شده‌بود
(مسیر منتهی به میدان التحریر/لیوید گاردنر/ص۱۱۶)

در کل مصر نیز مسیری مشابه بقیه خاورمیانه را دنبال کرد.

  ماجرای توسعه امارات هم دقیقا منطبق با ماجرای ایران و عراق و عربستان است. در کنار محمدرضا شاه، ملک فیصل و صدام، شیخ زاید هم کسی بود که امارات را در مسیر مابقی این کشورهای در حال توسعه خاورمیانه به حرکت درآورد.

《در ۱۹۶۶ بر عهده زاید افتاد تا ابوظبی و سپس امارات متحد عربی را از دوران تاریکی خارج کند. او بنیان یک مملکت مدرن را از پایه‌ پی ریزی کرد. با طراحی ادارات مختلف مبانی دولت را پایه‌ گذاشت. آن‌ها را یکی پس از دیگری با تعداد کارمندان لازم تجهیز کرد و ساختمان‌هایی برای این ادارات ساخت. شهرسازان را به استخدام درآورد تا خیابان‌های ابوظبی را به شیوه‌ای عاقلانه طراحی کنند...در دوبی برق در ۱۹۶۷ وارد شد و تلفن نیز که در ابتدا فقط سیصد خط برای جمعیت پانزده هزار نفری شهر داشت. اما همین خطوط تلفن اندک، به هر حال، دوبی را مستقیما به شبکه بین‌المللی وصل کرد و لندن و نیویورک را در دسترس قرار داد...زاید در سال ۱۹۶۹ بندر و فرودگاه در ابوظبی راه انداخت. شیخ زاید فقط پول بخشش نکرد، این کار را نهادین ساخت. دولت او تقریبا به همه وجوه زندگی یارانه می‌داد. به هر شهروند ابوظبی سه یا چهار قطعه زمین بخشید.》
(دوبی؛ سریع‌ترین شهر دنیا/جیم کرین/ص۱۲۵)

مثال آخر در جهان عرب سوریه است. هرچند به خاطر مجموعه‌ای از جنگ‌ها و درگیری‌ها و انحصار قدرت و فرقه‌گرایی این خاندان محبوبیتی در سوریه ندارند اما دوران دهه شصت و هفتاد این کشور مسیری مشابه بقیه کشورهای خاورمیانه را پیمود. دریافت وام از قدرت‌ها، نوسازی کشور، تغییر قوانین و ساختار اقتصادی از جمله این موارد بود.

《پیش از جنگ ۱۹۷۳، کمک‌های دریافتی خارجی به خصوص از کشورهای عربی و از کشورهای کمونیستی، مجموعا به پنجاه میلیون دلار در سال هم نمی‌رسید، اما در سال ۱۹۷۴ متوسط سالانه‌ی این رقم به ششصد میلیون دلار بالغ شد. کشورهای عرب تولیدکننده نفت بزرگ‌ترین پرداخت‌کنندگان این کمک‌ها بودند، اما با افزایش اعتماد به سوریه، سازمان ملل و بانک جهانی و آلمان غربی و فرانسه و حتی ایالات متحده امریکا هم شروع به پرداخت وام و کمک‌های بلاعوض به این کشور کردند. ازین گذشته سوری‌هایی که در کشورهای نفت‌خیز عربی کار می‌کردند شروع کردند به بازگردان سالانه صدها میلیون دلار به کشور. و در حالی که صادرات نفت سوریه در سال ۱۹۷۳ تنها ۷۰ میلیون دلار برای کشور درآمد به ارمغان می‌آورد، این رقم در سال ۱۹۷۴ به ده برابر افزایش یافته و برای اولین بار درآمد نفت از درآمد کشت پنبه پیشی گرفت》
(زندگی زیر پرچم داعش/گردآوری وحید خضاب/ص۱۸۴و۱۸۵)

البته حافظ اسد دوران حکومتش به بحران دهه هشتاد هم رسید و این دوران به سرعت پایان یافت و با وجود آنکه سوریه ثروت سایر کشورهای عربی خصوصا خلیج فارس را نداشت اما رشد و توسعه بقیه ملل منجر به کمک‌های اقتصادی و رشد آن شد.

تا اینجای کار صرفا کشورهای نفتی را مورد مطالعه و بررسی قرار دادیم. در کشورهای غیرنفتی نظیر افغانستان، ترکیه و پاکستان هم وضع تا حدودی به همین روال بوده‌است. این کشورها بیشتر بر پایه دریافت وام از قدرت‌های جهانی و سپس نفتی خاورمیانه و جذب سرمایه خارجی ناشی از رشد سریع اقتصادی آن دوران و تقاضای بالای محصولات کشاورزی توانستند پیشرفت کنند.
افغانستان عصر ظاهر شاه و بعد از آن داود خان نیز دوران خوش مردم افغانستان و نوستالژی جمعی آنان بود. این کشور نیز در آن دوران توانست با دیپلماسی مشابه یعنی استفاده از رقابت‌های قدرت‌های درگیر جنگ سرد خود را به مسیر توسعه و رشد بیاورد و از طرفی ذهنیت فردی چون ظاهر شاه و داود خان نیز مشابه شاه ایران، ملک فیصل و صدام بود. همگی مسیری مشترک را برای کشورشان در نظر داشتند و خاورمیانه با وجود رقابت شدید میان کشورهایش توانست به مسیر مشخص و واحدی برود.

《در سال ۱۹۵۴ شوروی وامی برای ساخت دو سیلوی گندم، یک آسیاب و یک نانوایی صنعتی و در همان سال وام دیگری برای تجهیزات جاده‌سازی و ساخت مخزن ذخیره‌ گاز به افغانستان دادند و قرار شد یک لوله حمل گاز هم در شمال کشور کشیده‌شود. دولت چکسلواکی نیز پا به میدان گذاشت و شروع به ساخت کارخانه‌های سیمان و پروژه‌های دیگر کرد.》
(افغانستان؛مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۱۷۱)

در دیپلماسی هم افغانستان مسیری مشابه بقیه کشورهای خاورمیانه را دنبال کرد و از فرصت جنگ سرد به خوبی بهره برد

《داود خان بار دیگر تلاش کرد امریکا رل متقاعد کند به افغانستان سلاح بدهد اما وقتی در سال ۱۹۵۴ مذاکرات به نتیجه نرسید، بلافاصله به بلوک شرق رو کرد. کاملا روشن نیست بین امریکا و افغانستان در این مرحله چه گذشته‌است. یک دیدگاه این است که امریکا واگذاری سلاح به افغانستان را مشروط به بستن پیمان مشترک امنیتی با امریکا یا پیوستن به سنتو کرده بود که ظاهرا افغانستان مایل به پذیرفتن هیچ‌یک نبود.》
(افغانستان؛مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۱۷۰)

داستان ترکیه در این دوره همین بوده‌است. البته با توجه به مجاورت آن با اروپا و شوروی و عدم وجود منابع انرژی مانند کشورهای خاورمیانه‌ای مجاورش مسیر متفاوت‌تری را پیموده‌است. این کشور نیز دیپلماسی مشابه بقیه کشورهای خاورمیانه داشت و بر مبنای همان و با استفاده از شرایط ایجاد شده در جنگ سرد توانست وارد مسیر رشد و توسعه شود.

《وقتی استالین در پایان جنگ جهانی دوم مدعی بخش هایی از سرزمین ترکیه شد و مشخص شد که به دنبال روی کار آمدن دولت حامی شوروی در ترکیه است، این کشور را عملا به سوی غرب سوق داده و باعث شد که ترکیه در ۱۹۵۲ به عضویت ناتو در آید.

در طول تاریخ هر گاه مشکلی میان ترکیه و غرب پیش می آید، بسیاری در ترکیه نزدیکی به مسکو را مطرح می کنند.
در ۱۹۶۴ لیندون جانسون، رئیس جمهور وقت آمریکا به ترکیه در مورد استفاده از تسلیحات آمریکایی علیه قبرس هشدار داد و اعلام کرد که در صورتی که این اقدامات ترکیه باعث تحریک روسیه شود، ناتو به کمک ترکیه نخواهد آمد. در این برهه احزاب چپ در ترکیه به قدرت رسیده بودند و آمریکا هم به خاطر جنگ ویتنام تحت انتقادات شدید وجود داشت. این فضا باعث مطرح شدن نزدیکی به روسیه گردید.

  در شرایطی مشابه در ۱۹۷۵ هم کنگره آمریکا، ترکیه را در واکنش به مداخله نظامی در وقایع ۱۹۷۴ برای سرکوبی کودتا مورد تحریم تسلیحاتی قرار داد. در این مقطع هم موضوع نزدیکی به شوروری مطرح شد.》
(آیا ترکیه غربی شرق زده می‌شود/سایت دیپلماسی ایرانی/۲۴ مرداد ۱۳۹۵)

در این دوره ترکیه توانست اصلاحات زیادی در مسیر رشد و توسعه خود انجام دهد و کشور خود را وارد مسیری بکند که بقیه کشورهای خاورمیانه وارد آن شده بودند.

《در جبهه اقتصادی، نهادسازی و توسعه اقتصادی به تناوب جایگزین سیاست‌های اقتصادی اکراه‌آمیز شد. در این دوران چهار دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا، فنی دریای سیاه در ترابوزان، آتاتورک در ارزروم و اژه در ازمیر تاسیس شدند. برنامه مارشال به صنعتی شدن کشاورزی کمک کرد و تولید محصولات نقدی کشاورزی را برای صادرات به بازارهای روبه‌رشد اروپای غربی پس از جنگ جهانی افزایش دهد...صنعتی شدن بخش کشاورزی، وضعیت اقتصادی زمین‌داران بزرگ و کوچک را بهبود بخشید، اما به تولید نیروی کار مازاد هم انجامید...ساخت جاده‌ها هم یکی از اولویت‌های مطلق وزارت راه شد.》
(دیروز و امروز یک ملت/کرم اکتم/ص۸۹)

اینکه ترکیه چگونه در این دوره تاریخی دچار تحولات گسترده شد متن زیر به خوبی گویای همه‌چیز است که یکی از دیپلمات‌های ایران در خاطراتش نوشته است.

《وضع هتل‌ها و شهرهای بین راه[ترکیه در سال ۱۳۳۶] دست کمی از راه‌ها نداشت تا حدی که به راستی برای یک جهانگرد خارجی و حتی یک نوجوان ترک قابل قبول نبود. شهر ارزروم که اکنون یکی از شهرهای تمیز و زیبای آناتولی است در آن روزها شهری بسیار خراب با خیابان‌های خاکی پر از گل و لای بود که در آن انبوه گل، گاری‌هایی که به وسیله گاو کشیده می‌شدند در رفت و آمد بودند...یادم هست غروب گاهی بود که به ارزروم رسیدیم و برای استراحت سراغ بهترین هتل شهر را گرفتیم که شهیرپالاس نام داشت. اتاقی گرفتیم و به طبقه بالا رفتیم، لیکن راهرو و سرسرای آن طبقه را چنان بوی تعفن مستراح فراگرفته بود که حقیقتا قابل تحمل نبود.

از وضع ملافه و نظافت اتاق که بهتر است دیگر حرفی نزنم...بیست و دو سال بعد موقعی که من از راه زمینی به استانبول می‌رفتم باز هم گذارم به ارزروم افتاد؛ گویی شهری دیگر و دنیای دیگر بود. از آن خیابان‌های گل‌آلود و گاری‌های گاوکش و آن هتل کذایی اثری نبود که هیچ، شهری دیدم زیبا و آراسته با خیابان‌های گلکاری شده و وسیع و تمیز که با بهترین شهرهای اروپایی کوس برابری می‌زد》

  (ره‌آورد روزگار/حسین شهیدزاده/ص۱۰۰)

این دوران نه فقط برای قدرت‌های جهانی و خاورمیانه بلکه برای مردم امریکای لاتین نیز دورانی طلایی بود و توانست بر روی تحولات سیاسی قرن ۲۱ این قاره هم اثر بگذارد

《در سال ۲۰۰۱ نظرسنجی‌ای در کشورهای امریکای لاتین انجام شد که نتایجش نشان داد حمایت مردم از دموکراسی کاهش یافته و در مقابل، حمایت آن‌ها از رهبری قدرتمندانه بدون محدودیت‌های دست‌وپاگیر نظام‌های دموکراتیک، بیش‌تر شده‌است. دلیل این گرایش مردم خیلی ساده است: امروزه دموکراسی‌ها نمی‌توانند به نتایجی پایدار و ملموس برای مردم برسند؛ یعنی به چیزی فراتر از آنچه مردم در دهه پایانی قرن گذشته‌داشتند. افزایش جرم و جنایت و خشونت در خیابان‌ها و خصوصی‌سازی‌های گسترده برای مردم آمریکای لاتین آزاردهنده بوده به طوری که آن‌ها روزبه‌روز بیش‌تر حسرت دوران خوش رهبری‌های مستبدانه سابق را می‌خورند.》
(خودآموز دیکتاتورها/رندال وود، کارمینه دولوکا/ص۸۳)

ساختار سیاسی و نوع مدیریتی اکثر کشورهای جهان سوم در این دوران شبیه به هم بود و به همین دلیل هم تمایل بسیار به ایجاد دوباره همان ساختار در میان مردم این مناطق وجود دارد.

《بسیاری از رهبران کشورهای امریکای لاتین و افریقا که مستبدانه کشورهایشان را اداره می‌کردند، از حمایت کامل ارتش برخوردار بودند و نظامیان در فرایند تصمیم‌گیری‌های کلان مملکتی مشارکت داشتند و خود این رهبران نیز عموما از کانال‌های نظامی به قدرت رسیده‌بودند. دیکتاتوری‌های نظامی، به ویژه در دهه ۱۹۸۰ در امریکای لاتین و از دهه ۱۹۶۰ به بعد در افریقا و آسیا خیلی رایج بود...فرایندهای تصمیم‌گیری نظامی بیش‌تر بر پایه فرمانبری است نه پرسشگری از مرجع تصمیم‌گیری. به عبارت دیگر در این نوع حکومت‌ها هر تصمیمی که بگیری باید بی‌چون و چرا اجرا شود.》
(خودآموز دیکتاتورها/رندال وود، کارمینه دولوکا/ص۸۹)

در همین دوران هم اثرات این نوستالژی بسیار بر روند سیاسی این کشورها اثر گذاشت به نحوی که باعث شد به سمت مدلی مشابه آن دوران و افرادی که در آن دوران قدرت داشتند رو آوردند و جذب شدند. و مدلی برای اداره کشور در این زمان بدل شد که همواره یاد آن دوران و رهبران و به طور کلی افراد آن ممنوع شود!

《حاکم قبلی یا دقیق‌تر بگوییم فردی که قبل از تو بر کشور حکومت می‌کرده در شرایط خاصی می‌تواند به تهدیدی بزرگ علیه تاج و تختت مبدل شود. به همین دلیل توصیه می‌شود به محض تصاحب قدرت، حاکم قبلی را سربه‌نیست کنی. اما اگر زورت نرسید و حاکم قبلی فرار کرد یا به تبعید رفت سعی کن همواره او را در همان جایی که هست منزوی نگه داری. از آنجا که مردم خیلی زود یاد ایام خوشی می‌افتند که در رژیم قبل داشتند رهبر سابق بالقوه می‌تواند رقیب قدرتمندی برایت باشد. پس هیچ‌وقت اجازه بازگشت به کشور را به رهبر سابق نده》
(خودآموز دیکتاتورها/رندال وود، کارمینه دولوکا/ ص۲۱۲)

حاکمان این دوران توانستند تحولاتی به وجود آورند که با وجود ساختار سیاسی بسته و نظامی رشد اقتصادی زیادی را کشورشان تجربه کند.

《سوهارتو در دهه‌های ۱۹۶۰، ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ موفق شد تعداد کسانی را که در زیر خط فقر زندگی می‌کردند از ۶۰ درصد به ۱۴ درصد کاهش دهد که در نوع خودش دستاورد بزرگی است》
(خودآموز دیکتاتورها/رندال وود، کارمینه دولوکا/ص۱۴۱و۱۴۲)

جالب است که بدانیم در کشوری منزوی و بسته همچون کره شمالی هم چنین وضعیتی برقرار بوده‌است.

کره شمالی آن‌طور که در تبلیغات ادعا می‌کرد بهشت کارگران نبود، اما دستاوردهای کیم ایل سونگ هم بی‌اهمیت نبودند. در دو دهه اول بعد از جدایی ۱۹۴۵ شبه جزیره، شمال ثروتمندتر از رژیم سرمایه‌داری جنوب بود. در دهه ۱۹۶۰ زمانی که دریافت کمک هزینه کره‌ای در آغاز به لنوان معجزه اقتصادی دهان به دهان می‌شد، منظورشان کره شمالی بود. صرف تامین غذای مردم در منطقه‌ای که در قحطی تاریخچه طولانی داشت هنر بود، آن تقسیم ابتدایی و سردستی شبه جزیره باعث شد زمین‌های زراعی بهتر در آن بخش دیگر که جدا شد قرار بگیرد.

در کشور ویران پس از جنگ که تقریبا همه تاسیسات زیربنایی و همین طور ۷۰ درصد از خانه‌های مسکونی‌اش را در جنگ از دست داده‌بود، کیم ایل سونگ اقتصادی را ساخت که گرچه از تجمل به دور بود به نظر قابل تحقق می‌رسید. هرکسی سرپناه و لباس برای پوشیدن داشت. در ۱۹۴۹ کره شمالی ادعا کرد اولین کشور آسیایی است که تقریبا بی‌سوادی را ریشه کن کرده‌است. اشخاص عالی‌رتیه خارجی در دهه ۱۹۶۰ از آن‌جا دیدن می‌کردند، آن‌ها که با عبور قطار از مرزهای چین به آنجا می‌رسیدند درباره استانداردهای بالای زندگی کره شمالی بسیار تعریف و تمجید می‌کردند.
(حسرت نمی‌خوریم/باربارا دمیک/ص۱۰۱)

و بسیاری از مردم کره نیز از آن دوران نوستالژی داشته و آرزوی بازگشت آن دوران را دارند و به آن افتخار هم می‌کنند.

《اوایل دهه ۱۹۹۰ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اقتصاد ناکارآمد کره شمالی که از هم‌پیمانان قدیمی نهضت کمونیسم بود با ارزان شدن نفت دچار فروپاشی شد. نیروگاه‌ها از کار افتادند و روشنایی‌ها خاموش شدند. مردم گرسنه سیم‌های مسی برق را می‌دزدیدند تا آن را با غذا مبادله کنن...در این کشور می‌توان آثار آنچه روزگاری در آن‌جا بود دید، چیزهای از دست رفته مثل سیم‌های پوسیده برق که در جاده اصلی کره شمالی بالای سر آویزان است؛ این اسکلت شبکه برق زمانی تمام کره شمالی را پوشش می‌داد و حالا وجود ندارد. نسل‌های میانسال به خوبی روزگاری را به یاد می‌آورند که نسبت به پسرعموهایشان در کره جنوبی که طرفدار امریکا بودند برق بیشتری و در نتیجه غذای بیشتری داشتند.》
(حسرت نمی‌خوریم/باربارا دمیک/ص۱۱و۱۲)

پاکستان نیز مانند افغانستان و ترکیه و بقیه کشورهای خاورمیانه این مسیر را پیموده است. دورانی بدور از افراط گرایی دینی، توسعه و رشد اقتصادی با دیپلماسی مشابه بقیه کشورهای خاورمیانه در این دوران از جنگ سرد.

《پدرم (ذوالفقار علی بوتو) نیز سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی خود را با عمومی کردن بسیاری از امتیازات انحصاری کارخانجات صنعتی ۲۲ خانواده پاکستانی، برای سرازیر کردن دوباره سود به نفع کشور آغاز کرده‌بود. دولت او برای اولین بار در تاریخ کشور پاکستان، حقوقی هرچند کم برای کسانی که اغلب با دستمزدی پایین و یا بدون دستمزد برای روسای قبایل و یا صاحبان سرمایه کار می‌کنند، در نظر گرفت و آن‌ها را به تشکیل اتحادیه تشویق کرد و به آن‌ها حق اظهار نظر در شیوه‌های مدیریتی واگذاری سهام برای آینده‌شان داد. در بسیاری از مناطق محروم روستایی برق کشیده‌شد.

برای سوادآموزی و آموزش زنان و مردان برنامه‌ریزی‌هایی صورت گرفت و مدارس جدیدی برای محرومین ساخته‌شد.در زمین‌های خاکی شهرها، پارک و فضای سبز ایجاد شد. چند راه‌آهن جدید برای ارتباط میان ایالات در جاهایی که قبلا فقط جاده خاکی بود، ساخته شد. بر اساس پیمانی با کشور چین، بزرگراه جدیدی نیز از هندوکش تا مرزهای چین ساخته شد. پدرم مصمم بود تا رفاه و خوشبختی را برای مردم پاکستان فراهم کند...البته پدرم مخالفانی نیز داشت. مسلما او مورد علاقه صاحبان کارخانه‌ای نبود که سرمایه شخصی‌شان به صورت دولتی درآمده بود یا زمین‌دارانی که زمین‌هایشان را بین رعیت‌هایی تقسیم کرده‌بودند که بیش از ۱۱ نسل بر روی این زمین‌ها کار کرده‌ و تنها سهمشان نیمی از محصول کشت شده‌بود، به خصوص حمایت صریح دولت از زنانی که خارج از خانه کار می‌کردند و ایجاد قوانین جدید برای حقوق مساوی بین زن و مرد اعتراض کردند》
(دختر شرق/بی‌نظیر بوتو/ص۱۲۷)

پاکستانی که اکنون می‌شناسیم هیچ شباهتی به پاکستانی که دختر ذوالفقار علی بوتو شرح داده ندارد! چنانچه که عراق و افغانستان هم هیچ شباهتی به آنچه گفته شد ندارند. سیر اسلامی شدن خاورمیانه و طرح کمربند سبز جهت مقابله با شوروی که با جنگ اعراب و اسرائیل و اعدام سید قطب شروع و شکست سوریه و مصر در جنگ ۱۹۷۴ از اسرائیل تکمیل شد منجر به آغاز اسلام سیاسی و بیداری اقشار اسلامگرا در کشورهای خاورمیانه و رشد گروه‌های اسلامی گردید که ابتدا با کودتا ضیاالحق شروع شد و با انقلاب اسلامی ایران اوج گرفت و نهایتا پس از شروع جنگ شوروی با افغانستان و ایران و عراق خاورمیانه جدید شکل گرفت.

《ضیاالحق که با یاری گرفتن از مسلمانان متعصب کشورش به قدرت رسیده‌بود، تصمیم گرفت رابطه رژیمش را با روحانیان متعصب سنی تقویت کند. به این ترتیب، ژنرال موفق شد با تبدیل کردن رژیم نظامی‌اش به رژیم نظامی اسلامی کشور را نسبتا آرام و عمر حکومتش را طولانی کند. اسلامی کردن بنیادین پاکستان در دهه ۱۹۷۰ با ضیاالحق آغاز شد. او ماهرانه از جوانان مسلمانان برای تغییر چهره کشورش بهره برد. در کتاب‌های درسی پاکستان نوشته‌شد: پاکستان همچون دژ مستحکم اسلام در برابر دریایی از هندوهای شرور که کمر به نابودی سرزمین پدری‌مان بسته‌اند، ايستاده‌است.

کتاب‌های درسی قدیمی از دور خارج و کتاب‌های درسی جدید با دیدگاه اسلامی نوشته‌شدند. بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که پدیده‌ی مدارس اسلامی در پاکستان به عنوان بستری برای رشد و نمو افراط گرایی اسلامی در دوره حکمرانی ضیاالحق پدید آمد و به اوج رسید. این مدارس پاسخ کمک‌ها و حمایت‌های ژنرال ضیاالحق را با تامین نیروی انسانی برای ارتشش دادند...

ژنرال ضیاالحق در همین سال همه ادارات و نهادهای حکومتی را اسلامی کرد. کارمندان دولت در صورت در صورت دارا بودن زمینه‌های مذهبی، از سوی مقامات بالا تشویق می‌شدند و روزبه‌روز اسلام‌گرایان بیش‌تری مناصب بالای ارتشی، قضایی، دولتی و امنیتی را اشغال می‌کردند. این در هم آمیزی اسلام با نهادهای حکومتی کم‌وبیش تا ۱۹۷۹ تکمیل شد و نماد آن حمایت گروه رادیکال جماعت اسلامی از محاکمه و اعدام ذوالفقار علی بوتو رئیس جمهور سابق پاکستان بود》
(خودآموز دیکتاتورها/رندال وود، کارمینه دولوکا/ص۸۸و۸۹)

از اواسط دهه ۷۰ قرن گذشته میلادی سراسر خاورمیانه مسیر پاکستان را طی کرد و کمی پیش از این وقایع هم بحران اقتصادی جهان را در بر گرفت. فارغ از بررسی علت و ریشه‌های این بحران در غرب اما تبعات وسیعی بر نظم جهانی گذاشت و خاورمیانه را وارد مسیر جدیدی کرد

《با وجود اینکه اروپا به صورت نامنظم و گهگاه به سمت ثبات ارزی حرکت می‌کرد، لنگرهای دوگانه سیستم مالی دنیا یعنی دلار و طلا بی‌ثبات بودند. با وجود انتظارات زیاد برای رشد اقتصادی و اشتغال‌زایی بالاتر آمریکا که ناشی از کاهش ارزش دلار بودند، امریکا از سه دوره رکود اقتصادی بین سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۱ رنج برد. در کل قدرت خرید دلار در سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ در مجموع ۵۰ درصد کاهش داشت. قیمت نفت در میانه رکود سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ چهار برابر شد و از سطح قیمتی جدید خود در سال ۱۹۷۹ دوباره دو برابر شد. میانگین قیمت سالانه طلا از ۴۰ دلار در هر اونس در سال ۱۹۷۱ به ۶۱۲ دلار در هر اونس در سال ۱۹۸۰ رسید که در همین زمان برای مدت کوتاهی حتی ۸۵۰ دلار در هر اونس را نیز در ژانویه ۱۹۸۰ تجربه کرد. در نگاه بسیاری دنیا دیوانه شده‌بود. اصطلاح جدید رکود تورمی برای توصیف شرایط بی‌سابقه‌ای از تورم بالا در کنار رکود اقتصادی آمریکا به کار برده می‌شد.》
(جنگ‌های ارزی/جیمز ریکارد/ص۱۰۶ و ۱۰۷)

این بحران در غرب و خصوصا امریکا بسیار مشهود بود و همه افرادی که جوانان آن نسل بودند به خوبی آن بحران را به یاد داشته و بسیار درباره تبعات اجتماعی آن تحلیل و بررسی انجام شده است.

《با کم شدن نرخ رشد امریکا در دهه ۱۹۷۰ به علت رکود درآمد و کاهش مشاغل خوب برای افراد فاقد مدرک معتبر دانشگاهی والدین نگران این شدند که فرزندانشان نتوانند به خوبی آن‌ها کار کنند، بنابراین دامنه نگرانی‌های مردم افزایش یافت》
(سرزمین موعود/باراک اوباما/ص۴۰۸)

این بحران اقتصادی و بی‌ثباتی شدید قیمت‌ها و سیاست‌ها منجر به پایان عصر خوش توسعه و رشد اقتصادی پسا جنگ جهانی شد. از این دوره به بعد اقتصاد شوروی نیز بیش از غرب درگیر بحران گردید.

《اما دیری نگذشت که آن‌ها [بلوک شرق] عقب ماندند و هر چه گذشت، فاصله‌شان با کشورهای غربی بیش‌تر شد. رشد اقتصادی کشورهای کمونیست اروپایی در فاصله‌ی ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ به طور متوسط حدود ۴/۹ درصد در سال بود. در فاصله‌ی ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ این عدد به ۲ درصد کاهش و سیر نزولی همین طور ادامه یافت. غربی‌ها با تورم خروشان و بیکاری گسترده‌ای روبرو شدند، اما چون اقتصادهایشان منعطع‌تر و کارآمدتر بود، توانستند از پس این مشکلات بربیایند》
(انقلاب‌های ۱۹۸۹/ص۴۲)

هرچند در مدت کوتاهی بهای نفت رشد بزرگی را در اواسط دهه هفتاد تجربه کرد اما ناگهان از دهه هشتاد بهای نفت دچار سقوط بزرگی شد! خاورمیانه که پس از دوران رشد و توسعه با وام و کمک خارجی این بار با افزایش بهای نفت مواجه شد و بی‌نیاز از وام شد ناگهان با بحران کاهش بها نفت روبرو شد. این بحران برای شوروی هم بسیار سنگین بود.

《برخی از رژیم‌های اقماری شوروی به شدت مقروض بودند؛ به طوری که حتی نمی‌توانستند بهره‌های وام‌هایشان را به کشورهای غربی وام‌دهنده بپردازند. این عارضه در اواخر دهه ۱۹۸۰ شدت بی‌سابقه‌ای یافت. شوروی‌ها دیگر نتوانستند مثل ایام سابق به کشورهای اقماری‌شان کمک مالی کنند و ضامن آن‌ها برای دریافت وام‌های بیشتر شوند. عمده درآمد شوروی از محل تولید و صدور نفت خام تامین می‌شد، اما در اواسط دهه ۱۹۸۰ قیمت جهانی کاهش چشمگیری یافت و در نتیجه شوروی وارد بحران تازه‌ای شد که هرگز از آن رهایی نیافت》
(انقلاب‌های ۱۹۸۹/ص۱۵)

بین زمانی که بهای نفت افزایش شدیدی را در اواسط دهه هفتاد تجربه کرد تا زمانی که نفت دچار کاهش بها شد تنش غرب با خاورمیانه نیز بیش از قبل شد.

《سال ۱۹۷۶ برای ایران و خاورمیانه بسیار با اهمیت بود. اقتصاد آمریکا با تورمی مداوم و رو به تزاید مواجه بود و بهای نفت به این بیماری اقتصادی دامن می‌زد. در این میان شاه که به درآمد بیشتری برای ادامه برنامه‌های زیربنایی جاه‌طلبانه‌اش نیاز داشت، برای افزایش قیمت نفت خام فشار آورد. موضع وی با ایلات متحده در تضاد بود و تصویر وی نیز در افکار امریکایی‌ها خدشه‌دار شده‌بود. مهم‌تر از همه آنکه نفوذ هنری کسینجر که سرسخت‌ترین مدافع وی در دولت فورد بود، کاهش یافته‌بود ولی مخالفان شاه در دولت صاحب قدرت شده‌بودند...به منظور اطمینان از پایین نگه‌داشته‌شدن قیمت نفت، عربستان سعودی موافقت کرد تا سیل نفت را به بازار عرضه کند و از این راه اوپک را دور بزند و باعث کاهش قیمت نفت شود. با سرازیر شدن نفت اضافی به بازار، افزایش قیمتی را که شاه در اوپک از دست داد، سبب شد تورم افسار گسیخته‌ای گریبان کالاهای وارداتی را گرفته‌بود چند برابر شود.》
(دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی/خاویر گررو/ص۶۶و۶۷)

اما در نهایت آمریکا توانست بها نفت را با کمک عربستان و اضافه برداشت نفت و روش‌های مختلف کاهش دهد.

《برای بالا نگه‌داشتن قیمت‌ها، اوپک مجبور شد سهم کمتر و کمتری در بازار نفت جهانی بپذیرد. در نهایت عربستان سعودی این سهمیه‌بندی را در سال ۱۹۸۵ شکست و تولید را افزایش داد. قیمت‌ها در سال ۱۹۸۶ فروپاشید تا جایی که ۲ سال قبل قیمت نفت به سختی کفاف هزینه تولید از میادین حاشیه‌ای در مکان‌هایی مانند آلبرتا را می‌داد حدود ۱۵ تا ۲۰ دلار به ازای هر بشکه》
(اقتصاددان مخفی/تیم هارفورد/ص۳۴)

《عطش اقتصاد جهانی با استخراج مقادیر جدیدی نفت در کانادا، آلاسکا و سکوهای تولید نفت در دریای شمال، فرونشست و به دلیل رکود اقتصادی تقاضا برای نفت کاهش یافت. یکی دیگر از دلایل آن ساخت اتومبیل‌هایی بود که سوخت زیادی مصرف نمی‌کرد...بعد از رشد بالای قیمت‌ها در سال‌های برخورداری بود. در آن سال‌ها تقریبا صنایع آمریکا که به لحاظ انرژی به نفت متکی بود به ذغال روی آورد》(عربستان از درون/ص۱۴۶و۱۴۷)

و از طرفی افزایش تولید نفت خاورمیانه و خصوصا ایران برای تامین منابع کافی برای برنامه‌های اقتصادی هم منجر به کاهش بها نفت در اواخر دهه هفتاد شد.

《پس از چندی در اثر افزایش استخراج نفت برای استفاده از پول آن، به مرور انبارهای ذخیره سازی کشورهای غربی مملو از نفت شد و علی‌رغم پیش‌بینی‌های خوشبینانه شاه، صادرات نفت دیگر از حد معینی فراتر نرفت. در همان حال چون مخارج برنامه‌های بلندپروازانه و هزینه خرید تسلیحات به حدی افزایش یافته‌بود که تمام ثروت ناشی از اضافه درآمد نفت را یکجا می‌بلعید، لذا برای تامین هزینه سایر برنامه‌های مملکتی، شاه در صدد بالا بردن میزان صادرات نفت برآمد. ولی به این جهت که انبارها پر بود و مشتری‌ها رغبتی به خرید اضافه نشان نمی‌دادند او ناچار برای بار دوم دستور داد تا در برنامه ۵ ساله کشور تجدید نظر به عمل آید》
(سقوط شاه/فریدون هویدا/ص۷۸)

این دوران خوش دوام چندانی نداشت و به بحران اقتصادی جهانی که رسید تبدیل به ناامیدی و ناراحتی سراسری شد.

《تولید نفت عربستان بین سال‌های ۱۹۸۱ و ۱۹۸۶ از ده میلیون بشکه در روز به کمتر از چهار میلیون بشکه رسید. مساله‌ای که اثری ویرانگر بر واردات دولت داشت.》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۱۴۹)

دهه هشتاد بر خلاف دهه قبل از خود دوران سختی و ناامیدی مردم عربستان به آینده اقتصادی کشورشان بود.

《در آن دوران سختی دهه ۸۰م جامعه عربستان احساس ناراحتی می‌کرد. رکود اقتصادی استمرار داشت و همه با خاطرات خوش دوران گذشته یعنی زمان ملک خالد زندگی می‌کردند》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۱۵۱)

تبعات این رویه باعث شده است در ازای هر سال فروش نفت با قیمت بالا سال‌های خوشی در ذهن عمومی از حاکمان آن دوره ایجاد شود و با کاهش بها آن و عدم کاهش توقعات عمومی با وجود کاهش بها نفت همواره نارضایتی عمومی ایجاد شود. بحرانی که تا کنون کشورهای نفتی با آن روبرو هستند.

《کاهش چشمگیر قیمت جهانی نفت به زیر صد دلار به ازای هر بشکه و پایین ماندن این قیمت برای چندین سال، توان عربستان سعودی برای مقابله با تهدیدات را کم کرده‌ بود. این کاهش قیمت نه تنها بودجه مملکت را کم می‌کرد و باعث می‌شد دولت پول کمتری برای رفع مشکلات خود داشته ‌باشد، بلکه به اقتصاد نیز آسیب می‌رساند. نسل جدید و پرشمار این کشور سال‌های جوانی خود را در دوران رونق فروش نفت سپری کرده ‌بودند و انتظارات بالایی داشتند، اما دولت دیگر نمی‌توانست آن‌ها را مثل نسل قبلی استخدام کند و برایشان شغل ایجاد کند》
(محمدبن‌سلمان/بن‌هوبارد/ص۴۲)

و با بحران اقتصادی جهانی در اواسط دهه هفتاد ترکیه نیز دچار بی‌ثباتی اقتصادی و به تبع آن بی‌ثباتی سیاسی گردید. البته ترکیه کمی زودتر از بقیه کشورهای خاورمیانه و همزمان با کشورهای اروپایی با انفجار بهای نفت دچار بحران شد.

《سال‌های ۱۹۷۰ همیشه به عنوان یک دهه وحشتناک در خاطره‌ها خواهدماند. الگوی رشد و توسعه ترکیه در فاصله سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ حمایت از محصولات داخلی به کمک وضع تعرفه‌های شدید بود اما این روش با افزایش شدید قیمت نفت در اواخر دهه ۱۹۷۰ درهم فروریخت. در شرایط ناتوانی در تامین نفت و مواد خام، تولیدات صنعتی متوقف شدند. شکر، روغن پخت و پز و مارگارین که سال‌های پس از جنگ جایگزین روغن زیتون شده‌بود، در کشور نایاب شد و در سال ۱۹۷۹ در قفسه‌های فروشگاه‌ها اثری از این فرآورده‌ها دیده نمی‌شد.

قند و شکر هم تنها در بازار سیاه پیدا می‌شد و این نشانه یک فروپاشی کامل اقتصادی بود. ازین بدتر خشونت‌های سیاسی در خیابان‌های کشور به اوج رسیده‌بود. رفتن مردم از یک محله‌ای به محله دیگر که تحت نفوذ یک حزب متفاوت بود می‌توانست منجر به یک حمله خشمگینانه شود》
(سلطان جدید؛ اردوغان و بحران ترکیه مدرن/سونر کاگاپتای/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۸۹ و۹۰)

افغانستان نیز همچون ترکیه و بقیه کشورهای خاورمیانه دچار بحران شد و این بحران منجر به پایان عصری شد که بسیاری آرزوی بازگشت به آن را دارند.

《برای احیای اقتصاد، داود خان تصمیم گرفت از قدرت‌های جدیدی که شروع به تاثیرگذاری در صحنه بین‌الملی کرده‌بودند کمک بگیرند. شاه ایران از جمله کسانی بود که به دلیل افزایش فوق‌العاده‌ قیمت نفت، اکنون ثروت سرشاری به دست آورده‌بود و با تصمیم آمریکا مصمم بود به قدرتی منطقه‌ای بدل شود. خیلی زود گفتگوهایی بین دولت‌های ایران و افغانستان شروع شد و در سال ۱۹۷۴ ایران موافقت کرد مبلغ دو میلیارد دلار کمک مالی ظرف ده سال در اختیار افغانستان قرار دهد.

چند پروژه نیز در نظر گرفته‌شد که از جمله کشیدن خط آهن از ایران به اتحاد شوروی و از ایران به پاکستان بود که هر دو از افغانستان عبور می‌کرد. اما در سال ۱۹۷۷ سرانجام مشخص شد بلندپروازی‌های شاه ایران فراتر از توانایی‌هایش بود، واقعیتی که منجر به عقب‌نشینی دولت ایران از موضعش شد. کشورهای ثروتمند نفتی دیگر نیز به افغانستان قول کمک‌های اقتصادی دادند که از میان آن‌ها عربستان سعودی، عراق و کویت را می‌توان نام برد》
(افغانستان؛مردم و سیاست/مارتین یوانز/ص۱۹۴)

شیخ زاید هم دقیقا مشابه مابقی هم عصران خود به بحران بها نفت و کاهش رشد اقتصادی رشد دچار شد. امارات نیز در دهه هشتاد نتوانست مسیر رشد و توسعه را طی کند.

《جنگ عراق با ایران، که یک میلیون کشته بر جای گذاشت، به رغم نعمت کشتی‌های آسیب دیده، بر اقتصاد دوبی ضربه‌ای سنگین زد. کسب‌وکار و فعالیت در فرودگاه کند شد. بندر جبل علی خلوت شد. سلطان بن سلیمان دوست شیخ محمد و مدیر بندر در پشت میزش مگس می‌پراند. بهای نفت که در ۱۹۷۹ اوج گرفته‌بود به افول افتاد و در همان‌جا باقی ماند. دهه ۱۹۸۰ کندترین دهه دوبی از دهه ۱۹۵۰ به بعد بود》
(دوبی؛ سریع‌ترین شهر دنیا/جیم کرین/ص۱۳۹و۱۴۰)

شاید سوال ایجاد شود که چرا با وجود انفجارهای نفتی بعدی مردم مناطق نفتی و خصوصا عربستان نوستالژی دهه ۷۰م را تکرار نشد؟ در دوران پس از موج اسلامگرایی و سقوط شوروی جهان وارد عصر تک قطبی امریکا شد و خاورمیانه درگیر جنگ‌های نیابتی قدرت‌های منطقه‌ای بود که هزینه‌ هنگفتی را به خود اختصاص می‌داد. این رویه از زمان انقلاب ایران و سپس با ورود جهان به عصر تک قطبی امریکا با وقوع جنگ اول خلیج فارس اوج گرفت و تا زمان حال ادامه داشته‌است.

《سفارت‌خانه‌های عربستان که تعدادشان به حدود هفتاد سفارت‌خانه می‌رسید دارای بخش‌های فرهنگی، تربیتی و نظامی بود. کارمندان کنسولگری‌ها که گذرنامه‌های حج را صادر می‌کردند. اکنون به این مجموعه یک کارمند جدید هم اضافه شد که وابسته دینی نام داشت و وظیفه‌اش ساخت مساجد جدید در کشورهای مختلف و وادار کردن این مساجد به تبعیت از عقیده وهابیت و ترویج آن بود. بدون مرز تعبیری بود که دستور پادشاه به کار می‌برد و می‌گفت باید به صورت بدون مرز در راه دعوت به اسلام هزینه کرد. دولت برای این منظور طی چند سال به یک صندوق ارشادی بیش از ۲۷ میلیارد دلار اختصاص داد. در همان حال ملک فهد میلیون‌ها دلار بیشتر از اموال شخصی خود را صرف بهبود حرمین شریفین در مکه و مدینه کرد》
(عربستان از درون/ص۱۵۲)

شاید این در ذات انسان است که گذشته را با توجه به تجربیات و وضع زمان حالش درک می‌کند و بر مبنای درکی که از گذشته دارد برای آینده تصمیم می‌گیرد!

  نوستالژی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی مختص ایرانیان نیست و بسیاری از کشورهای جهان سوم و خصوصا خاورمیانه از آن دوران و حاکمانش با توجه به شرایطی که در حال حاضر دارند به بزرگی و احترام یاد می‌کنند. با وجود بلندپروازی، رقابت‌های شدید و تنش‌های بین‌المللی و تضادهای بی‌پایان خاورمیانه مجموعه‌ای از دلایل باعث ایجاد دوره‌ای از رشد سریع و توسعه یکسان خاورمیانه گردید.

رشد سریع اقتصاد جهانی پس از دو جنگ بزرگ و ویرانگر، حاکمانی با ذهنیتی مشابه از رشد و توسعه، استفاده از دیپلماسی فرصت طلبانه در میانه رقابت جنگ سرد و بستن پیمان‌نامه‌های امنیتی و تجاری با هر دو قدرت و اولویت دادن به توسعه جهت کسب قدرت بین‌المللی و حرکت جمعی به سمت آن و همکاری جهت استقرار صلح در خاورمیانه منجر شد تا این دوره به وجود بیاید و با توجه به شرایط فعلی اقتصاد و سیاست حال حاضر خاورمیانه و جهان و ایدئولوژی‌های حاکم بر آن تبدیل به نوستالژی شود.

نباید تصور کرد که خاورمیانه متشکل از کشورهای جدا افتاده از هم است و هیچگاه این بخش از عالم جدای از هم به مسیر درستی حرکت نخواهد کرد. با ظهور چین به عنوان قدرتی رقیب برای امریکا امید آن نیز هست که ایجاد یک رقابت مشابه جنگ سرد بتواند شرایطی را مجددا برای رشد خاورمیانه ایجاد کند.

اما هنوز بسیار زود است تا بتوان گفت آیا جهان به آن مسیر خواهد رفت یا خیر و هنوز چین چندان تمایلی برای گرفتن جایگاه امریکا برای رهبری جهان همچون شوروی از خود نشان نداده‌است./

آسیانیوز
https://www.asianews.ir/u/5dd
اخبار مرتبط
آمریکا همواره سعی دارد به دولت‌های مستقر با انواع امتیازات در قبال همراهی با خود ثابت کند که به دنبال حفظ و ثباتشان است و همزمان به اپوزیسیون و مردم ناراضی نیز اینگونه وانمود کند که چیزی تا براندازی و کسب قدرت باقی نمانده است و در کنار آن‌هاست.
اگر تا پیش از سال ۱۳۹۶ خورشیدی کسی در معرفی گرایش سیاسی خود می گفت که جمهوری خواه است قطعا یا به او می‌خندیدند و می‌گفتند به چه معنا؟! یا گمان می‌کردند منظورش نومحافظه‌کاری به تقلید از حزب جمهوری‌خواه آمریکاست؛ اما اعتراضات دی ماه ۹۶ با شعارهایش اثراتی در ساحت سیاسی ایران بر جای گذاشت.
تحلیل‌های بسیاری تا کنون درباره تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان انقلابی در ۱۳ آبان سال ۵۸ و علل وقوع و شرح روند آن ارائه شده‌است؛ در حالی که آنچه که می‌توان درباره اکثر تحلیل‌های این واقعه با وجود گرایش‌های فکری و حزبی مختلف ارائه‌کنندگان آن گفت این است که به اثرات این واقعه بر معادلات قدرت در خاورمیانه و به طور کلی جنگ سرد نپرداخته‌اند!
هر آنچه عناصر سازنده سریال «بازی مرکب» است؛ پیش‌تر در فیلم‌های مشابه خصوصا هالیوودی نیز وجود داشته‌ است. محتوای قرار گرفتن فرد بازنده و اصطلاحا لوزر و یا درگیر بیماری‌های روحی خصوصا افسردگی و بی‌انگیزگی در حتی شرایط خوب مالی در رقابتی مرگبار و کنترل شده در فیلم sin13, free guy, boss level، the game, black mirror نیز موجود بوده است.
گروه‌های چپ ایرانی برخلاف تصور عمومی چه برای شاه و چه برای حکومت اسلامی تازه تاسیس خطری جدی نبودند! از سویی انقلاب ایران باعث تقویت موج اسلامگرایی در منطقه شد و ضربات مرگباری به شوروی در افغانستان و مرزهای جنوبی‌اش وارد کرد و نقشی اساسی در سقوط شوروی داشت.
آسیانیوز (وبسایت روزنامه آسیا) هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید